Featured image of post چرا وقتی نوشابه نخوردم بهش برخورد؟

چرا وقتی نوشابه نخوردم بهش برخورد؟

آیا فرق داشتن هنوز هم خطرناکه؟ نگاهی به واکنش آدم ها به انتخاب های غیرعادی

اونقدرا خاطرخواه نوشابه نبودم. خوندن چندتا مقاله و شنیدن چندتا توصیه تونست متقاعدم کنه نوشابه رو کنار بذارم. یه مدت به خوبی و خوشی گذشت و از این انتخاب کاملا راضی بودم.

تا این که یه روز با دوستام دور هم جمع شدیم. خستگی کار همه رو کلافه کرده بود. به زور هم که شده می‌خواستیم خوش باشیم و انتقام اون سختیا رو بگیریم.

برای ناهار وارد یه ساندویچی شدیم. آقاهه یکم اخمو بود. یه منو بهمون داد و ما هم با دقت دنبال انتخاب بهترین گزینه بودیم. بعد این که هرکی یه ساندویچ برای خودش سفارش داد نوبت به نوشیدنی رسید.

نوشابه، کوکا، پت، پپسی، آب!

شنیدن آب از زبون من عجیب بود. کسی انتظارش رو نداشت. آقاهه هم دیگه اخمش تبدیل به تعجب شده بود. مکث کوتاهی اتفاق افتاد تا بقیه این واقعه رو هضم کنن. دیری نپایید که زبان‌ها به جنبش دراومدن.

  • «بابا اسوهٔ سلامت…»
  • «یه بار حالا نوشابه رو امتحان کن تضمین می‌کنم نمیری…»
  • «ادایی رو نگا…»

به همشون بر خورده بود. این یه تصمیم شخصی ساده بود. چرا باید بقیه ناراحت می‌شدن؟ خیلی برام سوال شده بود.

بعدها در موردش فکر کردم. فقط نوشابه نیست. هر تصمیمی که برخلاف نرم جامعه و گروه باشه بازخورد مشابهی می‌گیره. مغز وقتی می‌شنوه یکی می‌خواد آب سفارش بده سریع یه مکالمهٔ داخلی رو شروع می‌کنه:

  • عه آب؟ چرا نوشابه نه؟
  • حتما فکر می‌کنه نوشابه مضره.
  • یعنی کسایی که نوشابه می‌خورن کار اشتباهی می‌کنن.
  • پس از نظر اون من اشتباه می‌کنم و احمقم.

توی این شرایط، یا باید باور خودشون رو کنار بذارن و تصمیم بگیرن دیگه نوشابه نخورن، یا طرف منو یه مشکل به حساب بیارن. ناخودآگاه انسان همیشه دنبال کم‌هزینه‌ترین راهه. پس من برای مغز تبدیل به یه تهدید میشم. اینجاست که حرفای دفاعی و passive-aggressive شروع میشه.

این رفتار مغز رو میشه از دید تکاملی نگاه کرد. ما همیشه در قالب گروه های کوچیک زندگی می‌کردیم. از اون زمان که شکارچی-گردآورنده بودیم تا زمانی که کشاورزی می‌کردیم. زندگی ما قبیله‌ای و روستایی بوده. گروه‌های انسانی اکثرا تا ۱۵۰ نفر رو شامل می‌شدن.

توی این گروه‌های کوچیک، رفتار تک‌تک افراد تاثیر مستقیمی روی گروه می‌ذاشت. اگه یه نفر می‌خواست با یه روش جدیدی شکار کنه، دیگه کار تیمی شکل نمی‌گرفت و ممکن بود غذا از دست بره. اگه یه عضو کنجکاو می‌خواست یه میوهٔ جدید رو به قبیله بده، ممکن بود سمی باشه و همه رو به کشتن بده. برای همین گروه‌های انسانی در طول تاریخ جوری تکامل یافتن که تفاوت‌ها رو زیاد تحمل نکنن. حتی باهاش مقابله کنن.

امروز دیگه شرایط قدیم رو نداریم. ما داریم توی شهرهای بسیار بزرگ زندگی می‌کنیم که در ظاهر تفاوت‌های انسانی رو ارزشمند می‌دونه. اما همچنان توی همون سخت‌افزار قدیمی سوار هستیم. هنوزم تفاوت‌ها در ناخودآگاه ما حکم همون میوهٔ سمی جدید رو داره و باهاش مقابله میشه.

خیلی میشه از این موضوع نتایج مختلفی گرفت. اولا بهتره خودمون رو توی گروهی قرار بدیم که ارزش‌های مورد نظر ما رو داره. اینطوری دست‌انداز کمتری جلوی ما قرار می‌گیره. دوما وقتی کسی سریع به رفتار ما پرخاش کرد، باید در نظر داشته باشیم این رفتار ناخودآگاه بوده. باید صبر کنیم ببینیم در ادامه چه رفتار ارادی پیش می‌گیره. سوما خودمون حواسمون باشه اگه کسی اونجوری که ما دوست داریم نیست، زود بهش نپریم. زیبایی آدما به تنوع و تفاوت‌هاشونه.

قدرت گرفته از Hugo
قالب Stack ساخته شده توسط Jimmy